باگریه میگویم سخن ازداستان کربلا,/اینک گرفته رنگ خون چون آسمان کربلا,/یک کاروانی آمده از شهرپیغمبربه آن/آیدحسین تشنه لب بایاوران کربلا,/حب علی وفاطمه برتارک ایمانشان/شرط ولایت محوری برعاشقان کربلا,/وقت نبرد دشمنان باآل پیغمبررسید/ننگ است بهرکوفیان حمله به جان کربلا,/سرها به نیزه میشود حتی حسین بن علی/شیعه به دنیامفتخر بهرامان کربلا,/اندرکنارعلقمه دستان عباسش جداست/این گریه های پرصدا آتشفشان, کربلا,/برروی تلی زینبش دارد تماشامیکند/سخت است یارب لحظه هابهربیان کربلا,/برخیمه آل عبا آتش فراهم کرده اند/مهدی ظهورش میرسد باآن نشان کربلا,/